سلwyn برناردز به دلیل نوعی حمله خشونت آمیز در مترو که ترس عمومی را برانگیخت، متهم شد. اعتبار: ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز
سلwyn برناردز به دلیل نوعی حمله خشونت آمیز در مترو که ترس عمومی را برانگیخت، متهم شد. اعتبار: ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز

او زمانی "نینجای مترو" بود. او می‌خواهد توضیح دهد.

مرد پیراهن تیره آستین بلند و کلاه بیسبالی بر روی عینک آفتابی آینه ای خود پوشیده بود. شمشیری بلند در غلاف به پشتش بسته شده بود. او بی سر و صدا وارد واگن مترو شد و نزدیک یک میله ایستاد، درست مانند یک سایه.

دقایقی بعد - هرج و مرج. یک دوره گرد او را تحریک کرده بود، و مرد به او مشت زد و شمشیر را از غلاف بیرون کشید. مسافران جیغ زدند و در ایستگاه بعدی، خیابان چیمبرز در پایین منهتن، از واگن مترو فرار کردند. مرد شمشیر به دست، سلwyn برناردز، به دوره گرد ضربه زد و دستگیر و به جرم ضرب و جرح متهم شد.

در روزنامه های زرد، نام جدیدی به او داده شد. "نینجای مترو."

سال 2022 بود و شهر با احتیاط از اعماق همه گیری بیرون می آمد. به نظر می رسید آقای برناردز یک تهدید خطرناک دیگر در قطارهای شلوغ زیرزمینی است که مسافرانی را که از قبل در حالت آماده باش بودند، بیشتر متزلزل می کند. افرادی مانند او ترس را القا می کنند، سپس گرفتار می شوند، و پلیس و رهبران شهر وعده افسران بیشتر، برنامه های بیشتر برای بیماران روانی را می دهند.

آنها در نهایت در زندان یا بستری می شوند، اغلب برای بقیه عمرشان. هیچ سوالی در مورد اقدامات آنها بی پاسخ نمی ماند. به ندرت دوباره از آنها خبری می شود.

اما نینجای مترو؟ او می خواهد توضیح دهد.

سلwyn برناردز و مادرش، اولین، در حالی که به دوربین لبخند می زنند.
مدت کوتاهی قبل از حمله، آقای برناردز با مادرش، اولین، دوباره متحد شد. سپس او بیمار شد. اعتبار: سلwyn برناردز
سلwyn برناردز

یک مسیر پر پیچ و خم

سال 2022 با یک نکته برجسته برای آقای برناردز آغاز شده بود.

او رابطه پر دردسر خود را با مادرش، اولین، ترمیم کرده بود و این دو اغلب در نزدیکی خانه اش در برانکس با هم ملاقات می کردند. خانم برناردز زمانی که بچه هایش کوچک بودند، حضانت شش فرزندش را از دست داده بود. پنج نفر از خواهر و برادرها توسط یک خانواده در کارولینای شمالی به فرزندی پذیرفته شدند، اما سلwyn در نیویورک ماند، جایی که در خانه های فرزندخواندگی و گروهی بزرگ شد.

او به عنوان یک داستان موفقیت آمیز از مرکز آینده های منصفانه، یک گروه مدافع که به دنبال کمک به کودکان در فرزندخواندگی از مقطع راهنمایی و دبیرستان تا سن 26 سالگی از طریق ارائه مربیگری و مشاوره است، ظاهر شد.

او آپارتمانی در خانه های آلبانی در کراون هایتس داشت. او بیشتر و بیشتر وقت خود را با مادرش می گذراند. او نقش راهنمای تور را برای خواهر و برادرهای خود بازی می کرد، زمانی که آنها از کارولینای شمالی دیدن می کردند.

سلwyn برناردز در کودکی.
آقای برناردز از کودکی در خانه های گروهی و فرزندخواندگی، به عنوان یک داستان موفقیت آمیز ظاهر شد. اعتبار: سلwyn برناردز

سپس مادرش بیمار شد. او پیوند مغز استخوان دریافت کرد. به نظر می رسید که عمل موفقیت آمیز بوده است.

آقای برناردز گفت: "دو روز بعد، او احساس خوبی دارد." "سه روز بعد، مادرم به کما می رود."

پزشکان به او گفتند که او دچار خونریزی داخلی در مغزش شده است. او به یاد می آورد که فکر می کرد: "این نمی تواند اتفاق بیفتد." "این برای من منطقی نیست. منطقی اش کن. آنها می گویند، 'به احتمال زیاد مادر شما دیگر هرگز عادی نخواهد شد.'"

او به خانه رفت، اما نتوانست بخوابد. او ماری جوانا کشید و برای اولین بار به دنبال کوکائین رفت. این یک نزول تدریجی نبود. او به سمت پرتگاه دوید و از آن عبور کرد.

او گفت: "من آینه ها را شکستم. خانه ام را زیر و رو کردم." "همه چیز روی زمین بود. من با پلیس تماس گرفتم. 'من نمی دانم الان چه احساسی دارم، به یک متخصص نیاز دارم.' سی دقیقه می گذرد. صدای در زدن را می شنوم."

حدود 10 افسر یا بیشتر رسیدند و آنقدر به در کوبیدند تا اینکه او در را باز کرد. او از آن شب فیلم دوربین بدنی دو افسر حاضر را به دست آورده است. این فیلم حلقه ای از افسران را نشان می دهد که در حالی که آقای برناردز، بدون پیراهن، وارد راهرو می شود، روی زمین می افتد و التماس می کند که سگش را ببیند، ایستاده اند.

در نهایت، افسران در حالی که او در مورد سگ و مادر بیمارش می پیچد و فریاد می زند، دست های او را از پشت دستبند می زنند، سپس او را با آسانسور به پایین می آورند. ثانیه ها پس از خروج آنها از لابی ساختمان، آقای برناردز مچ های دست بسته خود را از زیر مچ پا به سمت جلو می برد و در شب می دود.

یک جستجوی طولانی در پی می آید، افسران با چراغ قوه های خود پراکنده می شوند. یک هلیکوپتر پلیس با صدای بلند در بالای سر معلق است. ساعت 5 صبح است. سرانجام، آنها او را در یک پارکینگ پیدا می کنند که در مورد سگ و مادر بیمارش هذیان می گوید، و او را سوار آمبولانس می کنند.

او برای چند روز برای مشاهدات روانپزشکی نگهداری شد، سپس آزاد شد. وقتی بیرون آمد، مادرش به دستگاه تنفس متصل بود. سایر فرزندان او برای بودن در کنارش به نیویورک بازگشته بودند. دیوید شلتون، یکی از برادران سلwyn در کارولینای شمالی، یک روز در آپارتمان مادرشان در برانکس بود که سلwyn رسید.

آقای شلتون به یاد می آورد: "او از زمانی که مادرم بیمار شد، در فضای ذهنی درستی نبود." برادرش به کمدی رفت و با یک شمشیر سامورایی بیرون آمد، هدیه ای به مادرشان از طرف دوستی که آن را از خدمت سربازی در خارج از کشور آورده بود. او به سلwyn این شرط را داده بود که آن را از آپارتمان خارج نکند.

آقای شلتون گفت: "من گفتم، 'داداش، این آخرین چیزی است که تو به آن نیاز داری.'" "'من فقط از تو می خواهم که در مورد همه چیز فکر کنی.' او می گوید، 'نه، نه، من به آن نیاز دارم.' او فقط از آپارتمان بیرون دوید."

آقای برناردز نشسته با دستانی که روی زانوهایش قرار دارند.
مرگ مادر آقای برناردز او را به گرداب فرستاد. اعتبار: ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز
ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز

پرسه زدن در شهر

او با شمشیر بسته شده به پشتش و سگ چوپان آلمانی خود، لوکی، در کنارش، در یک حالت مستی و شیدایی در شهر پرسه می زد - تایمز اسکوئر، بروکلین، برانکس. او احساس قدرت می کرد. او ویدیوهایی با شمشیر در اینستاگرام منتشر کرد. دیگران از او فیلم گرفتند.

او مواد مخدر را تغییر داد. او مت آمفتامین کشید و کتامین مصرف کرد، یک کوکتل فرار که برای ایجاد توهم و هذیان شناخته شده است. او پیامی را شنید که مستقیماً به جمجمه اش مخابره می شد: آن شمشیر سامورایی را همه جا حمل کن. مردم با تو درگیر نخواهند شد.

او می خواست درد مادرش را بگیرد. او گفت: "من می خواستم خودم را با مادرم جایگزین کنم." "من می خواستم جای او را در بیمار شدن و به کما رفتن بگیرم. من می خواستم جابه جا شوم."

مادرش در 15 اکتبر از دستگاه تنفس جدا شد و اندکی بعد درگذشت.

آقای برناردز در حالی که گیج شده بود، در 20 اکتبر با شمشیر روی پشتش آپارتمان خود را در کراون هایتس ترک کرد و سوار قطار به منهتن شد. چند ایستگاه بعد، یک دوره گرد وارد واگن شد.

آقای برناردز به یاد می آورد: "او خیلی پرخاشگرانه رفتار می کرد." "مردم را مجبور می کرد بلند شوند و دور شوند. من فقط نظاره گر هستم."

مرد نزدیک تر شد، و آقای برناردز به سمت او پرید و به او مشت زد. این دو مرد درگیر شدند، تا اینکه آقای برناردز شمشیر را روی پشتش به یاد آورد و در حالی که قطار وارد ایستگاه خیابان چیمبرز می شد، آن را از غلاف بیرون کشید.

جیغ ها او را ترساند. از چه می ترسیدند؟ او هم فرار کرد، و تنها در آن زمان متوجه شد که شمشیر را چنگ زده است - اینکه او چیزی است که این مردم از آن می ترسیدند.

او شمشیر را غلاف کرد. مردی که به او مشت زده بود او را دنبال کرد و گفت: "من تو را دستگیر می کنم. آنها تو را در دوربین دارند."

آقای برناردز گفت که برای دور شدن از او تند می دود، اما مرد به دنبال کردن او ادامه داد. او از پله ها به سطح خیابان بالا رفت و منتظر ماند، و وقتی دید که مرد نیز از پله ها بالا می آید، با شمشیر غلاف شده محکم به بالای سرش ضربه زد.

مرد خون آلود به پایین پله ها عقب نشینی کرد. او لری کی. گریفین دوم، 26 ساله، خود یکی از شخصیت های مترو بود. سه سال پیش، او دستگیر شده بود پس از قرار دادن دو دستگاه پخت برنج در یک ایستگاه مترو و یکی در بالای زمین در چلسی، که باعث ایجاد ترس از بمب در ساعات شلوغ صبح شد. بعداً مشخص شد که پلوپزها بی خطر هستند.

این حمله باعث خونریزی او شد اما به طور جدی مجروح نشد.

آقای برناردز تمام راه را تا خانه اش دوید، از روی پل بروکلین. او یک شب پر تلاطم را در آنجا گذراند، در حالی که مواد مخدر مصرف کرده بود. اخبار این حمله به سرعت پخش شد - حتی شهردار در مورد نینجای مترو صحبت می کرد که در تصاویر نظارتی منتشر شده برای عموم، تماماً سیاه پوشیده بود.

اریک آدامز، شهردار، در آن روز در یک کنفرانس خبری گفت: "وقتی شما یک تحلیل از جرایم مترو که می بینیم انجام می دهید، می بینید که این جرایم ناشی از افرادی با مشکلات روانی است." "اگر لباس نینجا پوشیده اید و با یک شمشیر می چرخید، پس مشکلی وجود دارد."

افسران روز بعد به در خانه او رسیدند. در حالی که آنها به در می کوبیدند، آقای برناردز دستگاه تهویه مطبوع قابل حمل خود را از پنجره طبقه دهم بیرون کشید و به بیرون خزید و خود را به طبقه نهم پایین آورد. سپس پرید و به نحوی سالم فرود آمد. یک بار دیگر، پلیس او را تعقیب می کرد. و یک بار دیگر، آنها چند ساعت بعد او را دستگیر کردند.

آقای برناردز در وسط واگن مترو با سایر مسافران ایستاده است.
به ندرت از کسانی که حملات دیوانه وار آنها در مترو سرخط خبرها می شود، دوباره خبری می شود. داستان آقای برناردز متفاوت است. اعتبار: ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز
ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز

"برای اینکه به خودم فرصتی بدهم"

خانواده اولین برناردز یک هفته پس از مرگ او برای مراسم تشییع جنازه در برانکس جمع شدند. سلwyn غایب بود و به اتهام ضرب و جرح جنایی در زندان نگهداری می شد.

گابریلا مجیاس، وکیل او در خدمات مدافع شهرستان نیویورک گفت: "من پزشک نیستم، اما برای من روشن بود که او در مورد آنچه در مغزش می گذرد بسیار گیج شده است." "او نمی توانست بیان کند که چه اتفاقی می افتد، اما می دانست که بد است."

او گفت، همانطور که داروها از سیستم او خارج می شدند و او تحت معاینات و درمان های بهداشت روانی قرار گرفت، خلق و خو و جهت گیری او تثبیت شد. او هیچ سابقه کیفری معناداری نداشت - هیچ دستگیری به عنوان یک بزرگسال، و پرونده های مهر و موم شده به عنوان یک نوجوان حدود 10 سال قبل.

خانم مجیاس شروع به جمع آوری سوابق پزشکی او با نگاهی به ارائه او به عنوان یک نامزد برای یک برنامه جایگزین برای حبس کرد. این یک نبرد سخت خواهد بود - این یک حمله پر سر و صدا در مترو بود، جایی که دادستان ها ممکن است تمایل داشته باشند که به دنبال حبس باشند.

او اپیزود سپتامبر را کشف کرد، زمانی که او با پلیس تماس گرفته بود. این در واقع به نفع او خواهد بود.

او گفت: "این نشان دهنده آگاهی او از این بود که اتفاقی برای او می افتد که او نمی فهمد و اینکه او فراتر از باور می ترسید."

دادستان ها موافقت کردند و به آقای برناردز اجازه داده شد که به جرم جنحه اعتراف کند: رفتار بی نظم. در ازای آن، او وارد یک قرارداد یک ساله شد که نیاز به آزمایش منظم مواد مخدر و مشاوره داشت. این قرارداد سال گذشته به پایان رسید.

خانم مجیاس گفت: "او واقعاً 110 درصد خود را وقف آن کرد."

او شغلی پیدا کرد و به صورت داوطلبانه با ققنوس، یک جامعه که رویدادهای هوشیارانه را سازماندهی می کند، همکاری کرد. این منجر به شغل مربی شخصی در یونیون اسکوئر شد. او روزهای یکشنبه در کلاس های بازیگری شرکت می کند.

او گفت که هدف خود را در بهبودی یافته است.

او گفت: "من روی بستر مرگ به مادرم قول دادم." "برای اینکه به خودم فرصتی بدهم."

او هنوز در کراون هایتس، در آپارتمانی که روزی که پلیس در سال 2022 رسید از آن پریده بود، زندگی می کند. او نمی فهمد که چگونه بدون آسیب دیدگی از آن سقوط جان سالم به در برد. شاید داروها.

دست آقای برناردز که شمشیری را که مادرش به او داده بود در دست دارد.
اعتبار: ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز
ناتالی کیسار برای نیویورک تایمز

و شمشیر؟ او آن را در یک کمد نگه می دارد. او به این فکر کرد که از شر آن خلاص شود، اما متوجه شد که نمی تواند.

این یک اثر هنری از یک دوران تاریک است. مهمتر از آن، هدیه ای از طرف مادرش بود.